گلی دارم که مست از بوی اویم بغیر از او گل دیگر نبویم
گل من نور چشمان رسول است گل من زیب دامان بتول است
گل من مرتضی را نور عین است گل من طالب خون حسین است
گل من اشرف خلق جهان است گل من صاحب عصر و زمان است
از این گل هر گلی رونق گرفته از او رونق مرام حق گرفته
ولی این گل در این عالم غریب است خصوصاً در بنیآدم غریب است
بودْ مغموم چون آن ماه دوران هزار و یکصد و اندیست زندان
بود زندانی زندان غیبت خدایا سر رسان دوران غیبت
از این زندان اگر آزاد گردد دل غمدیده او شاد گردد